قبل از آغاز بحث درباره توانمندی زنان در مدیریت کسب و کار و رهبری، اجازه دهید مقایسههای کلیشهای را کنار بگذاریم و به دنبال واقعیتها باشیم ، در واقع دوست دارم این یادداشت سرآغازی برای مدیریت زنانه باشد تا مدیریت زنان
سرچشمه زندگی مادر است، در واقع خلقت از زن آغاز میشود. من هرگز بوی عطر تن مادرم ، نوازشهای روزانهاش بعد از یک روز سر و کله زدن با زندگی روی تخت کنار حوض آب در حیاط را فراموش نمیکنم.
نوازشهایی که با قصهها و نصیحتهای مادرانه ، مرا برای روبرو شدن با جامعه پر آشوب آینده آماده میکرد.
اما من که طفلی خردسال بودم جذب صدای مهرانگیز مادرم بودم و از پرمغزی آن آموزهها خبری نداشتم.
اگر پدر ستون خانه است مادر بوی نعنای تازهایست که مشام همه را در خانه نوازش میکند.
خانواده گرد یک اسم جمع میشود : مادر.
بعد از این جملات چشمهایتان را ببندید و مادرتان را تجسم کنید عطرش کلامش را استشمام کنید. به خاطر بیاورید تصمیمگیریهای مادر در زمان های تنش و استرس موثرتر بودند یا تدابیر پدرانه؟!
من همیشه میانجیگریهای مادرم در اوج تنشها را فراموش نمیکنم. نقش فعال زنان در زمان تصمیمگیریهای اساسی باعث نتایج بهتر میشود.
مدیریت زنان در جامعه همیشه با اما و اگرهای بسیاری همراه بوده است.
اما اینک پا در عصری میگذاریم که بدون حضور زنان در مدیریت جامعه و توانمندسازی زنان هر روز به سمت انحطاط و فروپاشی قدم برخواهیم داشت.
جامعه ، بانوان را با تکیه بر کلیشههای عمومی مردسالارانه به حاشیه میراند. در این یادداشت بعد از تشریح چرایی یادگیری اصول پایه کسب و کار برای زنان، دلایل توانمندی زنان در مدیریت و رهبری موثر را بیان میکنیم.
در ذیل این یادداشت به توان رهبری و مدیریت زنان و پایان افسانه رهبری مطلق مردان خواهیم پرداخت.
این سوال پیش میآید که از کجا باید شروع کرد. پله اول را اگر بدست آوردن “اعتماد به نفس” و “عزت نفس” که دو مقوله جدا و در عین حال به هم پیوسته هستند، دانست.
“دانش مالی” قدم دوم است. در دنیای امروز ، خواه ناخواه ، مسیر توانمندی از توانایی کسب درآمد میگذرد.
زن و مرد باید دوشادوش هم کار کنند تا بتوانند اهداف عالیه خود را به سرانجام برسانند.
استقلال مالی یکی از فاکتورهای مهم در توانمندی فردی به خصوص برای زنان است.
البته برای مقایسه بهتر و علمیتر از توانایی مدیریت کسب و کار بین زنان و مردان نیاز به حضور پر رنگتر زنان در این حوزه است.
این یادداشت صرفاً بر پایه شواهد فعلی نوشته شده است.
این مسیر تنها با یک راهکار آغاز میشود : یادگیری اصول پایه!
مسیری که زن و مرد نمیشناسد. هر دو به یک میزان به اطلاعات و دانش نیاز دارند و هر دو به یک اندازه میتوانند به یادگیری آن بپردازند.
ابتدا می بایست اصول پایه کسب و کار را یاد گرفت، بعد از آن با تکیه بر مهارتهای فردی در مسیر شروع و گسترش کسب و کار، گامهای استوار و روی به جلو برداشت.
در واقع حتی اگر نخواهید کسب و کاری هم راه بیندازید این دانش به بینش شما کمک خواهد کرد. شما تبدیل به همراهی مهم و موثر در خانوادهتان می شوید. همراهی که باعث رشد فردی خود و خانوادهاش خواهد شد.
در کودکیمان مادر اصول پایه و بدیهیات زندگی را به ما میآموخت ، قدم به قدم کنار اولین گامهای لرزانمان در هر زمینهای میایستاد.
حالا زمان آن است که خودمان قدم به قدم مبانی پایه برای رسیدن به استقلال مالی را فرابگیریم.
اصول پایه مثل الفبایی است که بدون آن خواندن و نوشتن امکان پذیر نیست. یادگیری “بوم کسب و کار” ، “بازاریابی” و “آگاهی از تجربه مشتری” ، به عنوان “اصول پایه کسب و کار” به شما کمک خواهد کرد.
“بوم کسب و کار” را میتوان نقشه راه کسب و کار دانست و بر پایه آن مدلهای کارآمد کسب و کار را تحلیل کرد.بدین وسیله میتوان با گامهای استوارتری در این مسیر حرکت کرد.
“بازاریابی” را شالوده ساختمان کسب و کار و “تجربه مشتری” را مایه تداوم و بقا آن در نظر گرفت.
“تجربه مشتری” در واقع باعث میشود ما با فاصله گرفتن از بازار رقابتی وارد بازار خاص خودمان شویم.
با ایجاد حس خوب در مشتری به جای هزینه گزاف برای تبلیغات، بتوانیم مشتریانمان را تبدیل به بهترین مبلغان خود کنیم.
بازاریابی و تجربه مشتری رابطه نزدیکی با هم دارند، در واقع مکمل یکدیگرند.
به خصوص که این روزها به قول آقای “ست گادین” بازاریابی محتوایی تنها نوع بازاریابی به جا مانده است!
درباره تبلیغات و تجربه مشتری بیشتر بخوانیم
تکنیکهای فروش ، مذاکره و غیره به عنوان ابزار کمکی محسوب میشوند که بدون تسلط بر اصول پایهای، ممکن است ما را به آرامی به سمت شکست سوق دهند.
البته راه بازار از آزمون و خطا میگذرد ولی با تکیه بر اصول پایه ، این راه بسیار کوتاهتر خواهد شد.
باز هم ممکن است که نگاه تردیدآمیز جامعه به زنان، در مورد “قدرت تصمیمگیری در مدیریت و رهبری” ، شما را دچار شک و تردید کند.
در ادامه به جای تمرکز بر روی کسب و کار ، بر روی نشانهها و یافتههای علمی درباره توانایی تصمیمگیری و رهبری زنان متمرکز میشویم. تا نقاط قوت و دلایل نیاز به توانمندسازی زنان و نیاز به مدیریت زنان و اعتماد به رهبری آنها را شفافتر کنیم.
جامعه به صورت سنتی مردان را افرادی مصممتر در تصمیمگیری میداند. اما سوال اینجاست که این عقیده پایههای علمی استواری دارد یا خیر؟
اگر از دید جامعه مرد سالار به قضیه نگاه کنیم هرگز به جواب نخواهیم رسید. بنابرین باید پای علم را به میان کشید.
نتیجه پژوهش مشترک دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و دانشگاه دوک در کارولینای شمالی بسیار جالب بود. در این پژوهش افراد را برای تصمیمگیری ، در شرایط استرسزا قرار دادند. نتیجه بسیارجای تعمق داشت.
هنگامی که زنان تحت استرس قرار میگرفتند ، تصمیمات هوشمندانهتری میگرفتند.
این در حالی است که مردان کاملا بالعکس عمل میکنند:
آنها برای کوچکترین شانس پیروزی در شرایط استرسزا ، روی هر آنچه داشتند ریسک میکردند.
اگر چه در شرایط معمولی ممکن است زنان برای تصمیمگیری ، زمان بیشتری را صرف کنند.
اما تصمیمگیریهای مهم دنیای کسب و کار برای زنان و مردان بیشتر مواقع، در شرایط استرسزا اتفاق میافتد.
اینجاست که اهمیت مدیریت زنانه بیشتر آشکار میشود.
در این یادداشت قرار نیست که به برتری مردان یا زنان بپردازیم. در اصل حضور همه برای پیشرفت و توسعه لازم است.
حداقل پژوهش بالا به چرایی نیاز به حضور زنان در تیمهای تصمیمگیری و اهمیت مدیریت زنان پاسخ میدهد.
در واقع به خاطر این که جامعه به صورت کلیشهای به مردان بیشتر اعتماد دارد ، فرصت ریسک و آزمون و خطای بیشتری به آنها میدهد.
و کمتر دست به تمسخر و شماتت کردن آنها میزند.
این فقط به جامعه ما ارتباطی ندارد برای همین مثالی از جامعه جهانی را مطرح میکنم.
در سال ۲۰۱۳ خانم ماریسا مییر اعلام کرد: سیاست کار تمام وقت از منزل را برای شرکت یاهو کنار گذاشته ،
اما بسیاری روزنامه نویسها و حتی ریچارد برانسون کارآفرین امریکایی تصمیم او را به سخره گرفتند.
یک هفته بعد آقای هوبرت جولی، مدیر پایگاه مشهور Best Buy این ایده را در کسب و کار مطرح کرد اما خبری از انتقاد و تمسخر نبود.
گرچه شخصاً سیاستهای کلی “خانم مییر” را نمیپسندم اما این اتفاق نمونهای از نوع نگاه جامعه به مدیریت زنان است.
در کلیشههای رفتاری جامعه نگاهی متفاوت از واقعیت به زنان وجود دارد. لذا برای از بین بردن آن به حضور بیشتر زنان در تصمیمگیریهای جامعه نیاز است
و این حضور ایجاد نمیشود مگر این که زنان برای تحقق آن پیش قدم شوند و در آن مسیر حرکت کنند.
در صورتی که به زنان در رهبری اعتماد شود نتایج خیلی متفاوت خواهد بود.
نمونه موفقیت در رهبری زنان در سازمان را در کشورهایی از آلمان تا تایوان در برابر شیوع کرونا می توان دید. در این کشورها زنان رهبری جامعه را در دست دارند.
بر خلاف رفتار سایر سیاستمداران در برابر اتفاقات ناگوار این رهبران با صداقت و با بیان موثر جامعه خود را هشیار نمودند و قدمهای عملی بهتری را در پیشگیری از شیوع بیماری برداشتند.
هر کسب و کار را میتوان یک سازمان محسوب کرد و به راحتی میشود، نتایج رهبری زنان در سازمان را به رهبر ایشان در کسب و کار تعمیم داد.
در رهبری بسیاری از مهارتهای کوچینگ نهفته است. رهبری و کوچینگ در موارد بسیاری همپوشانی دارند که اگر به خوبی درک شوند و در راستای هم قرار گیرند ، باعث اثربخشی تقریبا معجزهآسایی خواهند شد.
حالا چرا این قابلیتها از دید من در زنان بیشتر از مردان وجود دارند؟
رهبر همگام و هم قدم سایرین است نه یک پله بالاتر، در کوچینگ هم شرط اولیه همراهی و همگامی کوچ و مراجعهکننده با یکدیگر است.
این بسیار واضح است که در خانه مادر همدل و همگام تمامی افراد خانه است. این در نهاد زنان به صورت ذاتی نهفته است.
بسیاری از گرههای کور روابط حداقل در خانه ما توسط مادرم باز میشد. این به دلیل کوتاه آمدن زنان در این موارد نیست بلکه به دلیل همراهی و همدلی آنها با تمامی اعضاء خانواده است که در بزنگاهها باعث تاثیرگذاری آنها میگردد.
در کوچینگ مهارت گوش شنوا به عنوان یکی از ستونهای اصلی محسوب میشود. در رهبری نیز همانند کوچینگ این رهبر است که موظف است صدای بقیه را بشنود و نه تنها شنیدهها بلکه نگفتههایشان را درک کند.
شنیدن فعال یا همان داشتن گوش شنوا ، مهارتی است که با صبر بیشتر و تمایل به شنیدن به جای قضاوت سریع و آماده کردن سریع جواب به دست میآید.
لازم به اشاره نیست که در این مهارت زنان بالذاته برتری نسبت به مردان دارند.
در کوچینگ ، کوچ همزمان با مراجعه کننده خود در حال رشد است. رهبر هم به مرور با قبیله خویش در حال آموختن و بهتر شدن است.
در این مورد نیز زنان قابلیت آموختن و یادگیری از تجربههای میانه راه را بیشتر از مردان دارند. این مورد به ژنتیک یا ذات زنان برنمیگردد.بلکه جامعه اعتماد به نفس بیشتری برای مردان قائل شده است.
اشتباهات مردان کمتر به چشم جامعه میآید. این باعث میشود در مورد اشتباهات مردان دیرتر به تصحیح خود بپردازند و لجبازی بیشتری در عدم تغییر از خود نشان دهند.
با توجه به نقاط قوت و در نظر گرفتن محدودیتهای هر دو جنس این زنان و مردان هستند که در کنار هم میتوانند آینده بهتری را برای جامعه خود رقم بزنند.
زنان برای مدیریت لازم نیست به روشها و منشهای مردانه متوسل شوند ، چرا که با اتکا به توانمندی زنانه خود می توانند مسیر متفاوتی از نگرش مردانه را در رهبری و مدیریت جامعه و کسب و کار پیش بگیرند.
مدیریت به سبک زنانه نقطه قوتی است که حتی از چشم بسیاری از بانوان در جوامع تراز اول هم مخفی مانده است.
درپایان مشتاق خواندن نظرات شما عزیزان هستم. تجارب شخصی و دیدگاههای شما در پر بار تر کردن این یادداشت تاثیر بسزایی خواهد داشت.
ترتیب پیشنهادی مطالب مرتبط
سلام اگه دوست داشتی می تونی این مقاله رو با دوستات به اشتراک بگذاری
اگر از این مقاله خوشت اومده ایمیلت رو بگذار تا از مقالات بعدی جا نمونی
۹ پاسخ
بسیار زیبا و عالی نوشته بودید کاوه جان
چقدر توصیفاتتون درمورد مادر حقیقت داره:)
ممنون ، مادر اولین معلم همه ما ست
بسیار عالی و زیبا?
ممنون از حسن ظن شما
آقای کارگر گرامی خوشحالم که به این مبحث پرداختید و بی صبرانه منتظر تکمیل شدنش هستم.
کامیاب باشید
ممنونم این نظر از طرف شما که تخصصی درباره توانمندی بانوان پژوهش می کنید خیلی ارزشمند هست برام
مقاله جالبی بود، که به دور از تعصبات با تکیه بر تفاوت های ذاتی جنس «زن» و «مرد»، دلایل موفقیت بانوان رو در رهبری بررسی کرده و نکته جالب اینه که همین تفاوت ها رو بصورت نقاط قوت معرفی کرده. مشتاق شدم سایر مقالاتتون رو هم مطالعه کنم.
موفق باشید جناب کارگر?
ممنون از نقطه نظرتون.
نکته دقیقا همین هست. ورای مرد یا زن بودن ، باید بر نقاط قوتمون تکیه کنیم به جای این که به فکر بهبود نقاط ضعفمون باشیم
ممنون ، هدف یادداشت هم همین بود که به دور از تعصبات بتوانیم راهکاری برای حضور مردان و زنان در کنار هم در کسب و کار و جامعه بیابیم