قبل از این که به بحث ” ایده پردازی بر پایه بوم کسب و کار” بپردازیم باید خاطر نشان کنیم که ایده پردازی و خلق ایدههای جدید در کسب و کار به یکی از الزامات کسب و کارها بدل شده است.
همه ما داستان مورچه و جیرجیرک را به یاد داریم. مورچهای که کل تابستان دانه جمع میکرد و جیرجیرک که به تفریح میپرداخت و مورچه را بابت تلاش هایش برای جمع کردن دانه مسخره میکرد. نهایتاً زمستان جیرجیرک بی آذوغه مانند و مورچه بابت آینده نگری که داشت در آسایش بود.
دستاوردهای امروز ما هم از تصمیمات گذشته ما نشات میگیرند. مخصوصاً در کسب و کار که با بازاری پرتلاطم و با تغییرات سریع روبرو هستیم. در اصل بازار سنتی با شتاب زیادی رو به افول است و ما برای بقا باید بتوانیم مانند مورچه داستان خودمان را برای آینده آماده سازیم.
بنابراین خلق ایده های نو از الزامات کسب و کارها به حساب میآید. برای ماندن در بازار این خلق ایده های نو باعث میشود تا به توانیم از بازار رقابتی فاصله بگیریم و در یک فضای بدون رقیب حاشیه امنی برای خودمان داشته باشیم.
در یادداشت دیگر به تشکیل تیم ایده پردازی و فرآیند ایده پردازی خواهیم پرداخت.
در اینجا به کانونهایی در بوم مدل کسب و کار که میتواند الهام بخش ایدهپردازی برای شما باشد اشاره میکنیم. در فرآیند ایدهپردازی نباید خودتان را محدود به آنچه امکان پذیر است، ببینید.
در ایده پردازی در ابتدا کمیت مهم است. بعد با پالایش این ایدهها و امکان سنجی میتوان برخی از آنها را تبدیل به نوآوری جدیدی در کسب و کارمان کنیم؛ یا جریان درآمدی جدیدی را به کسب و کارمان اضافه کنیم.
یکی از روشهای خلق ایده، ایده پردازی بر پایه بوم کسب و کار است. در این روش تمرکز ما بر نقاط قوت و یا پتانسیل موجود در هر قسمت از بلوکهای کسب و کار فعلی ماست.
گر چه ایجاد نوآوری بر پایه کسب و کار موجود و طراحی کسب و کار جدید دو مقوله جدا از هم هستند؛ اما فرآیند خلاق و تولید ایده به تعداد زیاد در چهارچوب بوم و غربال کردن موفق ایدههای اجرایی، بهترین گزینه در هر دو مورد است.
در این یادداشت به کانونهای اصلی بوم که معمولاً برای خلق ارزش جدید به ما کمک میکنند؛ میپردازیم و مثالهایی از کسب و کارهایی که از این روش الهام گرفتهاند را بیان میکنیم.
پیش نیاز این یادداشت آشنایی با بوم مدل کسب و کار است و برای شناخت بهتر نقاط قوت کسب و کارمان خواندن یادداشت “کسب و کارهای تفکیک شده” پیشنهاد میگردد.
هر یکی از ستونهای نه گانه بوم میتواند سر منشاء نوآوری در کسب و کار ما شوند. اما روند کلی بر پایه دو موضوع کلیدی در این بلوکهاست. شناسایی نقاط قوت و استفاده از ظرفیتهایی که از صد در صد توانشان استفاده نکرده ایم.
هر کسب و کار شامل سه بخش کلی است.
ما در یکی از این سه بخش توانایی و تخصص بیشتری در کسب و کار خود داریم و میتوانیم با تکیه بر این توانایی به نوآوری در کسب و کار خود بپردازیم و یا جریان درآمدی جدیدی خلق کنیم.
چیزی که از ایکیا امروزه میشناسیم ناشی از ایده خلاقی بر پایه تواناییهای قبلی این شرکت است.
بعضی مواقع ما برای پیشبرد کسب و کار خودمان زیرساختهایی ایجاد میکنیم و یا امکاناتی در اختیار میگیریم که برای کار ما مورد نیاز هستند، ولی ظرفیتهایی بیش از نیاز ما در اختیارمان قرار میدهند. سرویس “AWS” آمازون بر همین مبنا شکل گرفته است که به تشریح درباره آن صحبت میکنیم.
یافتن این ظرفیتها در بخشهای مختلف کسب و کار خودمان یکی از بهترین کانونهای ایدهپردازی است.
این دو روش به ما فضای لازم برای نوآوری و پیاده سازی ایدههای نو در راستای کسب و کارمان را میدهند.
با بررسی بلوکهای بوم کسب و کار فعلیمان میتوانیم با تمرکز بر نقاط قوتمان در آنها به خلق ایدههای جدید و اضافه کردن بر جریانهای درآمدیمان بپردازیم. البته وجه مقابل آن نیز میتواند به ما کمک کند، یعنی با شناسایی نقاط ضعف خود و با تکیه بر نیازهای روز مخاطبانی که با آنها در حال تعامل هستیم نیز به خلق نوآوری رو بیاوریم.
در اینجا به چهار کانون عمدهای که برای نوآوری میتوانند به ما کمک کنند اشاره میکنیم. گر چه امکان ترکیب این حالتها و ایجاد یک نوآوری چندگانه از اجزای بوم را نیز میتوان در نظر گرفت.
خلق ایده و نوآوری بر اساس منابع ریشه در زیرساخت های کسب و کار ما دارد و یا همکاری ما به سایر شرکت ها دارند. که جایگاه این دو موضوع در بلوک منابع کلیدی و بلوک شرکای کلیدی است و میتوانیم تمرکز خود را برای نوآوری روی این دو بلوک قرار دهیم. اطلاعات این دو بلوک به اضافه بلوک فعالیتهای کلیدی میتواند ما را در جهت ایده پردازی کمک کند.
در بلوک منابع کلیدی با لیست کردن امکانات فعلی میتوانیم پتانسیلهای خالی و ظرفیتهای اضافهی موجود را شناسایی کنیم و کاربرد جدیدی برای آنها ایجاد کرده و بر جریان درآمدی خود بیفزایی.
همانطور که در بالا هم اشاره کردیم شرکت آمازون بر همین پایه توانست سرویس “AWS” خود را رو نمایی و به بازار عرضه کند.
این شرکت زیرساخت عظیمی از سرورها را نیاز داشت تا به هدف اولیه شرکت که فروش آنلاین در مقیاس وسیع بود، را برآورده سازد. مخصوصاً در روزهایی که پیک فروش بالا بود مانند کریسمس و سایر روزهای مشابه که انبوهی از درخواستهای خرید به سمت این شرکت روانه میشد.
با تغییر در معماری نرمافزاری و استفاده از سرورهای عظیم پتانسیلی ایجاد شد که در نود و پنج درصد سال از ظرفیت آن هیج استفادهای نمی شد.
آمازون با تکیه بر این پتانسیل بزرگ شروع به خلق خدمت جدیدی کرد و آن ارائه ظرفیت سرور و فضای ذخیره سازی به دیگر شرکتها بود. چیزی که امروزه تحت عنوان خدمات “ Amazon Web Service ” میشناسیم، که نه تنها فضایی برای ذخیره کردن، که فضایی برای محاسبات و حتی ساخت اپلیکیش در اختیار دیگر شرکتها قرار میدهد.
در بلوک شرکای کلیدی ما میتوانیم با تکیه بر تواناییها و ظرفیتهای خالی آنها به سمت افزایش ظرفیت تولید و یا خلق ارزش جدید بپردازیم.
برای مثال شرکتهای معتبر تولید رب گوجه فرنگی در ایران به استفاده از ظرفیت تولیدیهای کوچک روی آوردهاند. این شرکتها با تکیه بر شبکه وسیع مخاطبانشان به جای افزایش خط تولید از خط تولید شرکتهای دیگر بر اساس استانداردهای خود استفاده میکنند.
مثال بالا خیلی گل درشت است اما استفاده از شرکای کلیدی برای ایدهپردازی و خلق ایدههای جدید همیشه جذاب است. مهمترین نکته آن این است که بار هزینهای بسیار کمی را برای ما در بر خواهد داشت.
تقریبا به صورت معمول همه ایده پردازی را از بلوک ارزش پیشنهادی شروع میکنند. پس به راحتی میتوانیم از این قسمت گذر کنیم. چرا که اکثر منابعی که به ایده پردازی و خلق یک کسب و کار میپردازند، هسته اصلی کار خود را بر ایجاد ارزش جدید برای مخاطب را از این بلوک آغاز میکنند.
دو سوال مهم در این بخش وجود دارد.
در این قسمت تمرکز ما بر نوآوری و خلق ایده سمت راست بوم است. در این قسمت از بوم ما بیشترین تماس را با مشتریانمان داریم و این به ما فرصت میدهد تا نیازها، خواستهها و نگرانیهای مخاطبانمان را به خوبی رصد کنیم. این اطلاعات گنج ارزشمندی هستند که به ما در خلق ایده های جذاب و ارائه خدمات بهتر کمک میکنند.
بلوک بخشبندی مشتریان به ما کمک میکند تا با درنظر گرفتن رفتارهای کلی مخاطبان بخشهای مختلف کسب و کارمان بتوانیم ایدههای جدیدی برای ارائه خدمات بهتر و یا خلق جریان جدیدی از درآمد کمک کند.
در این بخش بیشترین تماس ما در بلوک کانالهای ارتباطی و همچنین بلوک تعامل با مشتری صورت میگیرد. این نقاط تماس به ما کمک میکنند بتوانیم خواستهها ، نگرانیها و نیازهای مشتریان به روز مشتریانمان را بشناسیم.
این امکان نقطه بسیار مهمی برای ماست تا بتوانیم با تحلیل و درک نیازهای مشتریانمان سرویسهای بهتری به آنها ارائه کنیم و یا به خلق ایده جدیدی مشغول شویم که جریان درآمدی دیگری برای ما ایجاد کند.
در این مسیر نقشه شناخت مشتری ( نقشه همدلی ) از جمله ابزارهای کارآمدی است که میتوانیم از آن جهت طراحی ارزشهای جدید در ایده پردازی خود، بهره ببریم.
برای مثال؛ تست DNA در ابتدا برای تشخیصهای تخصصی پزشکی و یا قضایی استفاده میشد و در اختیار عموم نبود. شرکت ۲۳andme.com با ایده تبارسنجی این قابلیت را در اختیار عموم مردم قرار داد. اما این اطلاعات بدون نیاز به اخذ اجازه از صاحبانشان به شرکت های دارو سازی فروخته میشد.
همین باعث شد تا استارتآپ LunaDNA بر پایه این نگرانی مخاطبان از نادیده گرفته شدن حریم خصوصیشان بنا شود؛ که به کاربران در ازای به اشتراک گذاشتن اطلاعات DNA و دیگر پرونده های پزشکی مقداری از سهام شرکت به آنها تعلق میگیرد.
نوآوری در این بخش شامل تمامی ایدههایی میشوند که سبب کاهش هزینه ها و یا تغییر در نظام قیمت گذاری میشوند.
تمرکز برای کاهش قیمت ها بر روی بلوک ساختار هزینه ها است و برای تغییر ساز وکار قیمت گذاری بر روی بلوک جریانهای درآمدی
البته باید کمی وسیعتر به قضیه نگاه کرد، کسب و کارهایی که بر پایه کرایه دوچرخه درست شدهاند در این دسته قرار میگیرند. تغییر از خرید دوچرخه به اجاره کردن ساعتی آن!
مثال دیگری در این زمینه جریان pay to stream است به کمک تکنولوژی بلاکچین میتوان به جای پرداخت کل هزینه برای دیدن فیلم یا کنسرت و حتی خواندن کتاب بر اساس میزان زمان دیدن آنها و یا صفحات خوانده شده هزینه پرداخت کرد.
به این طریق اگر از اجرای آنلاینی و یا دیدن فیلیمی منصرف شدید و یا شما را جذب نکرد شما لازم نیست بابت بقیه آن مبلغی پرداخت کنید.
همیشه نگاه ما نباید محدود به یکی از این بخش ها در بوم کسب و کار باشد. این اولین اصل خلق ایده است که محدودیتی برای تفکر کردن نباید داشته باشیم.
گاهاً این نوآوری محصولی است که حاصل تواناییهای ما در چند بلوک باشد؛ یا ترکیبی از ظرفیتهای مازاد ما در چند بلوک باشد.
اکنون که کانونهای خلق ایده در بوم کسب و کار را بررسی کردیم، یک ابزار دیگر پس از شناسایی پتانسیل و ظرفیتهای استفاده نشده در کسب و کارمان نیاز داریم.
یک سوال قدرتمند. سوالات اساسی و قدرتمند یکی از ابزارهای کوچینگ است که در سالهای اخیر به کمک بسیاری از بیزنسها آمده است. اما اینجا فقط با یک سوال در راستای ایده پردازی سر و کار داریم.
پرسیدن این سوال توسط یکی از کارمندان یک فروشگاه بزرگ در دهه ۶۰ میلادی باعث تغییر مدل کسب و کار آن شرکت شد. سختی حمل و تحویل مبلمان به مشتریان باعث شدی آن کارمند این سوال را از خود بپرسد:
” چه میشد اگر خریداران اجزای تشکیل دهنده مبل را تحویل میگرفتند و خودشان در منزل مونتاژ میکردند؟”
همین یک سوال سبب شد تا آنچه امروز به عنوان فروشگاههای زنجیرهای ایکیا میشناسیم؛ وجود داشته باشد.
این نکته را به یاد داشته باشیم که؛ فرآیند ایده پردازی با رهایی از محدودیتها آغاز میشود و باید بدون ترس از عجیب بودن ایده خود آنها را بیان کنیم. در مرحله اول ایده پردازی قرار است؛ به خلاقیتمان پر و بال دهیم و نیاز نیست از لحاظ امکانپذیر بودن اجرای ایده؛ به آنها فکر کنیم.
سوال “چه میشد اگر ….؟” این مرز را برای ما میگشاید تا ما بتوانیم بدون فکر به محدودیتها به خلق ایده بپردازیم.
ترکیب این سوال با هستههای نوآوری در بوم کسب و کار که به آنها اشاره کردیم؛ میتواند به همه در خلق مدلهای کسب و کار نوآورانه کمک شایانی کند.
ترتیب پیشنهادی مطالب مرتبط
سلام اگه دوست داشتی می تونی این مقاله رو با دوستات به اشتراک بگذاری
اگر از این مقاله خوشت اومده ایمیلت رو بگذار تا از مقالات بعدی جا نمونی